گر ما گوییم ، ماکجاییم


ور تو، تو هم آن کسی که ماییم

پوشیدگی ایم لیک رسوا


عریانی لیک در قباییم

گوشیم و شنیدنی نداربم


چشمیم و مژه نمی گشاییم

گر شکوه کنیم بی تمیزیم


ور شکر خیال نارساییم

تا خاک نشان دهیم عرشیم


چون سر به گمان رسیم پاییم

بی نسبت نسبتیم و سحریم


نی هست نه نیست آشناییم

زین شعبده هیچ نیست منظور


جز آنکه به فهم در نیاییم

عیب و هنر تعین این ست


پیدا و نهان جنون قباییم

پنهان چیزی که درگمان نیست


پیدا اینها که می نماییم

آخر به کجا رویم زین دشت


در خارستان برهنه پاییم

اینجا چه سلامت و کجا امن


یک دانه و هفت آسیاییم

کوه و صحرا و باغ و بستان


ماییم اگر ز خود برآییم

با غیر یگانگی چه حرف است


از عالم خو هم جداییم

یا رب ز کجا تمیز جوشید


کایینهٔ صد جهان بلاییم

در نسخهٔ شبههٔ جدایی


تصحیف حقیقت خداییم

استغنا بی نیاز خویش است


خود را بر خود چه وانماییم

عرض من و ما عرق کمین است


ساز خاموش تر صداییم

بیدل زین حرف و صوت تن زن


افسانهٔ راز کبریاییم